جدول جو
جدول جو

معنی عقاب کردن - جستجوی لغت در جدول جو

عقاب کردن
(خَ / خِ مَ / مِ زَ دَ)
شکنجه کردن. عذاب دادن. (فرهنگ فارسی معین). معاقبه. عقاب. رجوع به عقاب شود
لغت نامه دهخدا
عقاب کردن
شکنجه دادن عذاب دادن
تصویری از عقاب کردن
تصویر عقاب کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عذاب کردن
تصویر عذاب کردن
آزار دادن، شکنجه کردن، عذاب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قالب کردن
تصویر قالب کردن
کنایه از فریب دادن کسی در معامله و جنسی را گران تر از قیمت واقعی به او فروختن، چیزی را در قالب قرار دادن، قالب گیری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقام کردن
تصویر مقام کردن
اقامت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عذاب بردن
تصویر عذاب بردن
درد کشیدن، رنج بردن، رنج و آزار را تحمل کردن، عذاب کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علاج کردن
تصویر علاج کردن
درمان کردن، چاره کردن، برای مثال به دور لاله دماغ مرا علاج کنید / گر از میانۀ بزم طرب کناره کنم (حافظ - ۷۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
(اَ تَ)
ازقاب ترکی + کردن فارسی. جایگیر کردن چیزی در قاب
لغت نامه دهخدا
چپاندن بز گرفتن جسمی را در قالبی قرار دادن قالبگیری کردن، فریب دادن طرف در معامله جنسی را گرانتر از بهای اصلی فروختن کلاه گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
کیفر دادن به کیفر رساندن شکنجه دادن عذاب کردن، جزای کار بد و گناه را دادن سیاست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیان کردن
تصویر عیان کردن
آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کباب کردن
تصویر کباب کردن
تهیه کردن کباب. یا کباب کردن کسی را. او را سخت اذیت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاب کردن
تصویر مجاب کردن
پاسخ دادن پاسخ دادن، مغلوب کردن کسی را در مناظره
فرهنگ لغت هوشیار
سترون کردن سترون کردن نازا کردن اخته کردن، بی حاصل کردن بی ثمر ساختن، عاری از میکرب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
روبه رو کردن، برابر کردن روبرو کردن، معادل کردن مساوی کردن، مقابله کردن تطبیق کردن: (و وصیت کرد که درینجا خمی در زیر خاک است نسخه ای از توریه درآنجا نهاده است. برفتنند و باز کردند و بر گرفتند و با آنکه عزیر میخواند مقابل کردند حرفی کمابیش نبود باو ایمان آوردند.) (تفسیرابوالفتوح. چا. . 1 ج 457: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقرب کردن
تصویر مقرب کردن
کسی را بشخصی بزرگ نزدیک کردن و موجب اعتبار او شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هباب کردن
تصویر هباب کردن
بنشاط آوردن، ستوربرای تند رفتن: (گرچه اوراحالت مهمازنیست راندمی چون شب هبابش کردمی) (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاقب کردن
تصویر معاقب کردن
کیفر دادن سزای عمل بد کسی را دادن مجازات کردن
فرهنگ لغت هوشیار
رنج بردن شکنجه دیدن آزار دیدن درد کشیدن رنج بردن تحمل شکنجه و آزار کردن، درد کشیدن رنج بردن تحمل شکنجه و آزار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
چاره کردن گرزیدن ویدن مداوا کردن درمان کردن، چاره نمودن تدبیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتاب کردن
تصویر شتاب کردن
تعجیل کردن عجله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلب کردن
تصویر تقلب کردن
نادرستی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاقب کردن
تصویر تعاقب کردن
دنبال کردن کسی را یا چیزی را از پی رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضاب کردن
تصویر خضاب کردن
رنگ موی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطاب کردن
تصویر خطاب کردن
مکالمه کردن، رویاروی سخن گفتن، مورد حکم قرار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراب کردن
تصویر خراب کردن
ویران کردن مقابل آباد کردن، تباه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حساب کردن
تصویر حساب کردن
بررسی کردن، مطالعه و دقت کردن، محاسبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاب کردن
تصویر قاب کردن
فروازیدن جا دادن چیزی در قاب: قاب کردن عکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتاب کردن
تصویر عتاب کردن
خشم گرفتن، تشرزدن تندی کردن خشم گرفتن بر، سرزنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
شکنجه دادن، کیفردادن شکنجه دادن عقوبت کردن تعذیب. شکنجه دادن عقوبت کردن تعذیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جواب کردن
تصویر جواب کردن
((~. کَ دَ))
به کسی جواب رد دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حساب کردن
تصویر حساب کردن
همارنیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعقیب کردن
تصویر تعقیب کردن
Chase, Dog, Haunt, Pursue, Stalk
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خراب کردن
تصویر خراب کردن
Bug, Deface, Dilapidate, Spoil
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تقلب کردن
تصویر تقلب کردن
Cheat
دیکشنری فارسی به انگلیسی